موضوع: عقلگرايي- عقل (زردشتي)- عقل (مسيحيّت)- عقل (اسلام)
ناشر: انتشارات جوان پويا
سال چاپ: ۱۳۸۵
نكات چندي در مقدمة بحث مورد توجه قرار مي گيرند:
۱) نكتة اول را با جملهيي از «آ. ج. آربري» آغاز ميكنيم كه در كتاب «عقل و وحي در اسلام» مينويسد:
«مسألة رابطة عقل و وحي، واقعاً يكي از مشهورترين و عميقترين مباحث تاريخ فكر بشر است... تا جايي كه من ميدانم، اين مسأله به طور جامع در جايي مطرح نگشته است... حقيقت واضحي كه تأكيدش لزومي ندارد اينكه نحوة برخورد و يا هماهنگي بين عقل و وحي را كساني كه كنجكاوي خود را محدود به تجلي اين دو فقط در مسيحيت، يا يهوديت و يا اسلام ميكنند، درك نخواهند كرد.»
چند ويژگي اثر حاضر را نسبت به تلاشهاي سابق در موضوع ممتاز ميكند:
اولاً: تا جايي كه نگارنده مطلع است، تاكنون در هيچ منبعي ارتباط عقل و دين در سه دين بزرگ توحيدي، يعني زرتشت، مسيحيت و اسلام، يكجا مورد توجه و بررسي قرار نگرفته است.
ثانياً: در هيچ منبعي، حتي نسبت به يك دين نيز از سه زاوية عقل در نصوص ديني، عقل در فهم دينداران و عقل در عمل جامعة ديني، مورد بحث و تحقيق واقع نشده است.
ثالثاً: چون بنا بر توصيف عقل در نصوص و يا فهم دينداران و يا عملكرد جوامع ديني بود، تا حد امكان رعايت انصاف نسبت به طرح ديدگاههاي مختلف شده و از اين رو شايد در كمتر جايي از پژوهش، موضعگيري محقق در بحث خودش را نشان ميدهد.
رابعاً: از آنجا كه در سطح فهم دينداران از تعامل عقل و دين، طرح همة ديدگاهها كاري صعب و حتي غيرروشمند بود، با برگزيدن قالبي در بحث، تا آنجا كه امكان داشت (كه البته متأسفانه در دين زرتشت به علت تلاشهاي اندك محققان و خلأ منابع، چنين توفيقي حاصل نشد)، مجموعة دينداران در سه دستة مخالفين عقل، موافقين جدي عقل و موازنهگرايان بين عقل و نقل تقسيم و دستهبندي شدهاند و از هر خانواده، انديشههاي مهمترين نمايندگان مورد توجه قرار گرفت.
خامساً: در عين حال براي اينكه كار از جنبة توصيفي محض خارج شود، ديدگاه نگارنده در بحث نهايي (جمعبندي و نتيجهگيري) آمده است.
۲) اينجانب در سالهاي ۷-۱۳۷۶ در جمع دوستان طلبه و دانشجو و ساير علاقهمندان در طي ۴۲ جلسه، بحثي تحت عنوان «نفي دين عصري و عصر ديني و اثبات تعامل عصر و دين» در شهر تهران ارايه نمودم كه ۲۰ جلسة آن مباحث به ارتباط عقل و دين مربوط بود. در آنجا وقتي از مكانيزمهاي تعامل عصر و دين سخن به ميان آمد، «عقل» به عنوان يكي از مكانيزمها و بلكه مهمترين عامل سازواريبخش بين عقل و دين مورد توجه قرار گرفت. پس از مدتي، مجدداً قرار شد فقط بحث عقل در جمعي خصوصي ارايه گردد و اينجا بود كه عزم كتابت مباحث نيز پيش آمد و به فضل الهي در قالب فعلي تنظيم و تبويب و تدوين شد.
۳) استاد مطهري ۴۰ سال پيش دربارة پرسشهاي جوانان معتقد بود:
«نسل جديد حق دارد بگويد چرا ژاپن بتپرست و ايران مسلمان در يك سال و در يك وقت به فكر افتادند كه تمدن و صنعت جديد را اقتباس كنند و ژاپن رسيد به آنجا كه با خود غرب رقابت ميكند و ايران در اين حد است كه ميبينيم... در قديم سطح فكر مردم پايين بود، كمتر در مردم شك و ترديد و سؤال پيدا ميشد، حالا بيشتر پيدا ميشود. طبيعي است وقتي كه فكر بالا آمد، سؤالاتي براياش طرح ميشود كه قبلاً مطرح نبود، بايد شك و ترديدش را رفع كرد و به سؤالات و احتياجات فكرياش پاسخ گفت....»
اگر مطهري چهار دهة قبل از پرسشهاي تازة جوانان ميگفت، امروز در عصر تقويت ارتباطات و در فضاي مساعد فكري و با نسل تحصيلكردة جديد، فضا چگونه است؟ آيا اين سؤال را امروز هم پاسخ دادهايم كه چرا ما با همة ادعاهايمان، مصرفكنندة مظاهر مادي غربيم؟ در حالي كه براي آنها رجز ميخوانيم، اگر يك روز محصولات آنها را از خود بگيريم (برق، ماشين، شوفاژ، وسايل ارتباط جمعي، كامپيوتر و...) واقعاً دچار بحران ميشويم! چرا چنين است؟ آيا يك دليل آن، اين نيست كه در اين سامان متأسفانه با عقل و عاقل و معقول مشكل داشته و داريم؟ از طرح سؤال واهمه داشته و به جاي زحمت پاسخگويي را بر خود هموار نمودن، بلافاصله مارك شبهه و وابستگي به اينجا و آنجا را به ديگران زده و راه آزادي زبان و انديشه را خود بر خود ميبنديم؟ بحث عقل از مباحث مهجور در اين سامان است و جا دارد كه بيشتر و بيشتر مورد توجه قرار گيرد.
صاحب اين قلم بر روي يكي از امالمباحث كه مبناي عمدة مباحث حوزوي و دانشگاهي ما است، متوقف شده و در حد توان خود، پژوهشي را به تشنگان وادي معرفت عرضه كرده است. قطعاً اين نوشتار نه قويترين و نه آخرين حرف در موضوع است، بلكه به عنوان معبري است كه ديگر متفكران به بهانة نقد اين اثر و يا درانداختن طرحي نو، پا به ميدان نهاده و مشتاقان را پاسخ گويند.
۴) دليل عمدة گزينش سه دين زرتشت، مسيحيت و اسلام آن بود كه در اصل نگارنده ميخواست مسايل عمدة تمدن غربي را با تمدن ايراني- اسلامي مقايسه كند. گرچه بحث عقل به يك معنا تئوريك و پايهيي است و كمتر صبغة كاربردي دارد، ولي در اين نوشتار هدف طرح مباحث انتزاعي محض نبوده است، بلكه ميخواست پرسشهاي جدي عصر كه از سوي تمدن غربي براي ما ايرانيان ميآيد را مورد توجه قرار دهد. از آنجا كه تمدن غربي به نحوي با دين مسيحيت مرتبط است و بزرگان و فلاسفة غربي له يا عليه مسيحيت، نظريهپردازي نمودهاند و ايراني نيز با دو دين زرتشت در سابق و اسلام در ۱۴ قرن اخير مأنوس است، لذا بحث عقل از نگاه ايراني و غرب در ارتباط با سه دين مسيحيت، زرتشت و اسلام مورد توجه قرار گرفت.
در كنار عقل در نص و فهم ديني، بيش از يك پنجم بحث به سابقة عقلانيت در غرب و ايران اختصاص يافت تا فراتر از مباحث ديني، حضور عقل و عقلانيت در اين دو فرهنگ و تمدن نيز مورد بررسي قرار گيرد. اين بحث از جهت سير تاريخي انديشه در اين دو سامان بسيار مفيد ميباشد، گرچه مختصر و ناكافي است.