top-border left-border آموزش، دانشگاه، دانشجو و جنبش نرم‌افزاري right-border bottom-border

آموزش، دانشگاه، دانشجو و جنبش نرم‌افزاری


موضوع: سياست علمی - دانش و دانش‌اندوزی - علوم انسانی (اسلام)

ناشر: انتشارات جوان پويا

سال چاپ: ۱۳۸۹

خلاصه کتاب:

گرچه در كشور عزيزمان ايران، همراه با تمدّن دست‌كم شش‌هزار ساله، دانش نيز قدمتي در همين حدّ دارد و تعليم و تعلّم اسلامي در حوزه‌هاي علميّه نيز قدمت بالاي هزارساله دارد، ولي آموزش در فرآيند و برآيند عصر جديد، سابقه‌ي ديرينه‌يي ندارد و مثلاً عمر دانشگاه به معناي امروزي در اين سامان به يك قرن هم نمي‌رسد. از آن‌جا كه دانش جديد هويّت و ماهيّتي غيرخودي داشت، در تعامل با فرهنگ ايراني و اسلامي فراز و فرودهاي فراواني را پيموده و مي‌پيمايد. درباره‌ي شيوه و امكان سازگاري دانش و دانشگاه با دانش و يافته‌هاي فرهنگي و اجتماعي بومي سخن بسيار است و درباره‌ي آن رويكردهاي مختلف وجود دارد.

مسأله آنگاه غامض‌تر مي‌شود كه ملّت بزرگ ايران در انقلاب اسلامي با داعيه‌ي جديد و بلندي پا به عرصه‌ي ظهور گذاشت و در اين بين، به دنبال جريان انقلاب فرهنگي و پس از آن، حتّي برخي از «دانشگاه اسلامي» و «دانش اسلامي» سخن به ميان آورده‌اند.
امروزه كه سه دهه از آن زمان مي‌گذرد، همچنان آن پرسش‌هاي اساسي فراروي هر انديشمندي قرار دارد كه با دانشي مبتني بر فرهنگ غرب، خصوصاً در ميدان علوم انساني چه بايد كرد؟ اخذ مطلق، طرد مطلق و يا گزينش؟
اگر كسي ادّعاي گزينش امتيازات آن داده‌ها متناسب با فرهنگ خودي را هم داشته باشد، تحديد مكانيزم اين انتخاب هرگز كار سهلي نيست. راه سخت‌تر براي كساني در پيش است كه ادّعاي طرد مطلق يافته‌هاي بشري و تأسيس كامل در انديشه‌ي خودي را دارند و حال آن‌كه در عرصه‌هاي حتّي علوم انساني (روان‌شناسي، جامعه‌شناسي، علوم سياسي و...) نيز فاقد نظريّه‌پردازي بومي بوده و مصرف‌كننده‌اند.

مقالات نوشتار حاضر با وجود تنوّع موضوعي، همه در گفتمان اين تز قابل فهم‌اند كه، نه بايد كاملاً به يافته‌هاي بشري پشت نمود و نه بايد مقلّد بي‌چون و چراي ديگران بود، بلكه هم مبادي و مباني فرهنگ ايراني-اسلامي پتانسيل توليد انديشه‌هاي تازه دارند و هم يافته‌هاي بشري تجارب بسيار سودمند در اختيار ما قرار مي‌دهند تا در اين خوديابي از آن‌ها بهره جوييم. آنچه كه نياز اصلي مي‌باشد، ايجاد فرصت‌ها و بسترهاي لازم (آزادي بيان و نقد و نشر و...) براي انديشه‌ورزي و حمايت جدّي از كارگزاران عرصه‌ي دانش است.

امّا معرّفي كوتاه مقالات و نقد كتاب‌هاي اين اثر:

■ در مقاله‌ي اوّل با نام «نقش مباني اعتقادي در توسعه‌ي دانش» (بازخواني نظريه‌ي ماكس وبر در اخلاق پروتستان و روح سرمايه‌داري)، اين فرضيّه مورد آزمون قرار مي‌گيرد كه: «متون ديني شيعي به عنوان يكي از عوامل مؤثّر، قابليّت تفسير و تأويل براي تقويت و توسعه‌ي دانش و فنّاوري در ايران را دارند». اين مقاله پيش‌تر در مجموعه مقالات كنفرانس توسعه‌ي دانش و فنّاوري در ايران (آبان‌ماه 1383)، ج 4 (پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي: 1387) و نيز در روزنامه‌ي جوان (ويژه‌نامه‌ي فرهنگ و انديشه: 4/9/1383) به چاپ رسيده و منتشر شده است.

■ مقاله‌ي دوّم، با نام «نقش علوم انساني در جنبش نرم‌افزاري»، به پنج پرسش اساسي پاسخ مي‌دهد كه: 1) آيا رشته‌ي علوم انساني در سطح جهاني از جهت متدلوژيك و محتوايي عميق و قديم است يا بديع و تازه؟ 2) آيا ماهيّت علوم انساني در سراسر عالم يكسان است يا براي توليد علم، هر كشور علوم انساني خاصّ خود و متناسب با جهان‌بيني خود را مي‌طلبد؟ 3) نهضت توليد علم و جنبش نرم‌افزاري با رشته‌ي علوم انساني چه نسبتي دارند؟ آيا مي‌توان اين دو موضوع را واقعاً متغيّرهاي متمايز از هم ديد؟ 4) گرايش‌ها و علوم مختلفي در رشته‌ي علوم انساني وجود دارند، آيا سهم همه‌ي اين علوم در نهضت توليد علم همسان است؟ 5) متولّيان و بازيگران اصلي جنبش نرم‌افزاري چه كساني هستند؟ جايگاه نخبگان رشته‌ي علوم انساني در نهضت توليد علم در كجا و تا چه حدّ است؟ اين مقاله قبلاً در مجموعه مقالات كنگره‌ي ملّي علوم انساني: وضعيّت امروز و چشم‌انداز فردا (اسفندماه 1385)، ج 1: وضعيّت علوم انساني در ايران معاصر (كلّيّات)، از سوي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي (1387) به چاپ رسيده و انتشار يافته است.

■ در سوّمين مقاله با عنوان «فرهنگ، نظام آموزش عالي و اشتغال فارغ‌التّحصيلان رشته‌هاي غير علوم انساني»، كه براي اوّلين‌بار منتشر مي‌شود، فرضيّه‌ي پژوهش آن است كه، «دانشجويان و فارغ‌التّحصيلان رشته‌هاي غير علوم انساني در نظام آموزش عالي ايران، در بحث اشتغال، از جمله به دلايل فرهنگي، نسبت به فارغ‌التّحصيلان رشته‌هاي انساني بيش‌تر مشكل دارند».

■ مقاله‌ي چهارم، با عنوان «نخبگان واقعي و نخبگان جعلي»، با تمايزنهادن ميان دو نوع نخبگان، از ويژگي‌ها، فوايد، آفات و نتايج هر يك از اقسام نخبگي واقعي و جعلي سخن به ميان آورده است. اين مكتوب كوتاه، قبلاً در مجلّه‌ي قانون، ش 2، دانشگاه شهيد بهشتي (پاييز 1388) به چاپ رسيده است.

■ در مقاله‌ي پنجم با عنوان «نخبه‌گرايي و مسأله‌ي فرار مغزها» كه براي اوّلين‌بار منتشر مي‌شود، از عناوين زير سخن به ميان آمده است: مسأله‌ي نخبگان فكري؛ عوامل مؤثّر بر فرار مغزها؛ نخبگان فكري ايران در مواجهه با غرب؛ تمايز فرار مغزها از نخبه‌پروري؛ و نهايتاً: ارتباط نخبگان با فرار مغزها در قالب تئوري سيستمي.

■ در مقاله‌ي ششم با نام «رابطه‌ي مناسبات نسلي و مسأله‌ي فرار مغزها در ايران»، بحث از فرار مغزها يك بار جداي از مباحث مناسبات نسلي و بار ديگر در ارتباط با آن بحث مورد بررسي قرار مي‌گيرد كه در صورت اخير فرضيّه‌ي پژوهش آن است كه، «احتمال گسست و انقطاع نسل‌ها بين نسل جديد و سابق، در بين نخبگان فكري و مغزها، بالاتر است» و پرسش اساسي نيز آن‌كه، «به چه دليل در نسل جديد، مغزها براي گسست آمادگي بيش‌تري دارند؟». اين مقاله پيش‌تر براي ارايه و سخنراني در همايش ملّي مناسبات نسلي در ايران: ابعاد و عوامل گسست و پيوند نسل‌ها انتخاب شده و در خلاصه مقالات همايش يادشده، از سوي پژوهشكده‌ي علوم انساني و اجتماعي جهاد دانشگاهي (مركز مطالعات جوانان و مناسبات نسلي) (1383) به چاپ رسيده و منتشر شده است.

■ مقاله‌ي هفتم با نام «تأمّلي بر دو روايت از يك واقعه: انقلاب فرهنگي» كه براي نخستين‌بار منتشر مي‌شود، به ‌مقايسه‌ي ديدگاه دو تن از شخصيّت‌هايي‌كه به نحوي درگير مسايل انقلاب فرهنگي در سال‌هاي آغازين انقلاب بوده‌اند، مي‌پردازد. اين نوشتار محصول داده‌هاي كتاب «دانشگاه و انقلاب» اثر دكتر «صادق زيباكلام» و مصاحبه‌ي نگارنده با دكتر «حسينعلي قبادي» مي‌باشد.

■ در مقاله‌ي هشتم با نام «نقش بسيج دانشجويي در وحدت‌بخشي حوزه و دانشگاه»، از توان بسيج دانشجويي در وضع موجود و مطلوب و راهبردهاي سير از وضع موجود به وضع مطلوب و نيز مباني وحدت حوزه و دانشگاه و نهايتاً: مجاري و راهبردهاي وحدت حوزه و دانشگاه‏ سخن به ميان آمده است. اين نوشتار پيش از اين در كتاب «بسيجي مظهر حماسه و عرفان» (انتشارات جوان پويا: 1388) منتشر گرديده بود كه به دليل تناسب فراوان با محتواي اين كتاب، همنشين ساير مقالات اين اثر گرديده است.

■ بخش دوّم كتاب حاضر، شامل مصاحبه‌ي روزنامه‌ي قدس با نگارنده به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه (27 آذرماه 1380) و نيز سه نقد كتاب‌ است كه همگي پيش از اين در روزنامه‌ي جوان (ويژه‌نامه‌ي فرهنگ و انديشه) به چاپ رسيده و منتشر شده‌اند:
■ اوّل، نقد و نظري بر كتاب «انقلاب فرهنگي در دانشگاه‌هاي ايران»، (اثر «محمّد شرف‌زاده بردر»)، 31/1/1385.
■ دوّم، نقد و نظري بر كتاب «دانشگاه و انقلاب» (اثر دكتر «صادق زيباكلام»)، 11/10/1381.
■ سوّم، نقد و نظري بر كتاب «فرار مغزها» (اثر «حسن وقوفي»)، 3/2/1382.

مؤلّف نوشتار حاضر از آن‌جا كه مطالب ارايه‌شده را از جهت شكل و محتوا بي‏نقص نمي‏داند، از راهنمايي‏ها و تذكّرات همه‌ي انديشمندان استقبال نموده و پيشاپيش از نقّادان مطالب صميمانه تشكّر و سپاسگذاري مي‏نمايد.